اصولاً ماهیت پویای سرمایهداری همواره منجر به تغییرات مستمری میشود. اما آنچه که در دو سه دهه اخیر اتفاق افتاده است، مهمتر از آن هستند که بتوان آنها را صرفاً نتیجه پویایی شیوه تولید سرمایهدارانه دانست. ضمن آنکه هر گونه توصیف یا نظریهپردازی درباره این فرایندها در بستری جدا از بستر سرمایهدارانه و با نادیده گرفتن روابط اجتماعی سرمایهدارانه، تبیین درستی را به دنبال نخواهد داشت. به نظر میرسد مانوئل کاستلز با در نظرداشتن و کاربست این موارد توانسته است یک توصیف و تبیین مناسبی از تغییرات تکنولوژیکی جهان معاصر و آثار آن بر جامعه، اقتصاد، فرهنگ، سیاست و نهاد دولت-ملت ارائه دهد. فرضیه بنیادی وی این است که اطلاعاتگرایی به عنوان یک پارادایم مسلط در جوامع امروزی، به یک ریختشناسی و ساختار اجتماعی جدیدی منجر شده و در نتیجه جامعه جدیدی ظهور یافته است: جامعه شبکهای. به بیان کاستلز در جامعه و جهان معاصر، همه جا میتوان حضور شبکهها را مشاهده کرد. این نوشتار ضمن معرفی دو مفهوم بنیادین جامعه و جهانیشدن شبکهای در اندیشه های کاستلز، در تلاش است تا به بررسی ابعاد سیاسی شده تحلیل وی از جامعه و جهانیشدن شبکهای بپردازد.