چکیده
زمانی که از صلح به عنوان منفعت مشترک بشریت و ضرورتی همیشگی در سایه رهایی از خشونت، تحمیل و تبعیض یاد میشود، نمیتوان نقش جمعیت 5/3 میلیاردی زنان و دختران (معادل 49 درصد) در سراسر جهان را نادیده گرفت. درحالیکه زنان اقلیت مبارزان و عاملان جنگ را تشکیل میدهند، به طور فزایندهای بزرگترین آسیبها متوجه آنهاست. زنان در جوامع جنگزده با شکلهای خاص و ویرانگر خشونت مواجه هستند که گاه به صورت نظاممند بهمنظور رسیدن به اهداف نظامی یا سیاسی انجام میشود. خشونت علیه زنان به همراه تبعیض و قوانین نابرابر میتواند مانع دسترسی زنان به خدمات آموزشی، استقلال مالی، شرکت در سطوح تصمیمگیری و استقرار صلح شود؛ ازاینرو، خشونت علیه زنان تهدیدی اساسی علیه صلح پایدار محسوب میشود.
در طی سالهای متمادی، تعهد به فرهنگ صلح، هسته اصلی موفقیت در سه حوزه از فعالیتهای سازمان ملل متحد یعنی صلح و امنیت، توسعه پایدار و حقوق بشر را تشکیل میدهد. با این حال، سازمان ملل متحد در تلاش خود برای برابری جنسیتی و توانمندسازی زنان با چالشهایی جدی از جمله بودجه ناکافی و نبود محرکی واحد که برای هدایت فعالیتهای این سازمان درباره مسائل مربوط به برابری جنسیتی به رسمیت شناخته شده باشد، مواجه بوده است؛ ازاینرو، نهاد «زنان ملل متحد» برای رسیدگی به چنین چالشهایی در جولای 2010 تأسیس شد تا به عنوان نهادی پویا بهمنظور فراهم کردن صدایی قدرتمند برای زنان و دختران در سطح بینالمللی، منطقهای و ملی فعالیت کند.
این مقاله با استناد به اهداف تأسیس نهاد زنان ملل متحد، ضمن اشاره به پیشینه سازمان ملل متحد و ارزیابی اقدامات آن در زمینه ایجاد صلح پایدار، با تمرکز بر رهیافتها و نطریههای نهادگرایی لیبرال، دیپلماسی پیشگیرانه و فمنیسم پسامدرن تلاش کرده است تا نقش و کارایی نهاد زنان ملل متحد در برابر چالشهای گذشته و پیش رو در زمینه صلح و صلحسازی با رویکرد پایدار را تحلیل کند.